1- دانشجو
اصطلاحاً به کسی اطلاق می شود که بتواند از سر تنگ قیف کنکور بیرون بیاید. مدرک جو،
کارجو، اعتبارجو و ارتباط جو معادلهای دیگر این کلمه هستند. دستگاه ثبت و ضبط اطلاعات با بازده فوری،
باعث و بانی تجمع هزاران نفر بر سر خوان دولت کریمه،
نام بقّالی سر محل، عنوان لاستیک فروشی دور میدان، نام پیتزافروشی که بهروز و رزیتا اینا می رن،
فحشی رکیک به تناسب مکان نیز هست؛ مثلاً در صف سلف، آقا(خانم)دانشجوی بافرهنگ! بفرما ته صف.
2- استاد
ماهر، دانا، به کسی که در فنون بنّایی ساختمان وارد باشد گویند. اصطلاحاً
هر کسی که مدرک فوق بگیرد و در دانشگاه مشغول شود.
3- آب گرم کن
وسیله گرم کردن، کسی که برای زائو آب گرم می کند. آب سردکن های دانشگاه!
4- هفت خوان رستم
داستانی از رستم، هفت سفره که زن آقا رستم، تهمینه خاتون، برای روضه پهن می کند.
هر مسیر صعب العبور و چندمرحله ای سخت، بالا آورنده جان، روباه کننده هر شیری،
دیوان سالاری(بروکراسی) اداری، انتخاب واحد، مراحل تایپ تا چاپ نشریه.
|